فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه 42

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 11 بهمن 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

در توضیح این فقره از دعا بودیم: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي» یعنی: پروردگارا! به لطفت نیت من را به کمال برسان. عرض کردم که امام در مقام درخواست از حضرت حق هستند و هر کسی که در این مقام قرار بگیرد خودش را در مقام بندگی میبیند و چون بنده، فقر محض است و ذات اقدس اله، غنای مطلق است، این فقیر به آن غنی پناه میبرد و به نوعی به ظهوررساننده این آیه شریفه است که در سوره مبارکه فاطر آیه 15 میفرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» یعنی: مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند فقط او است که بی نیازِ ستودهشده است. فقط او بی نیاز است. فقر یعنی نداری. برای اینکه فقیر بتواند شؤون زندگیش را پشت سر بگذارد، باید به شخص غنی پناه ببرد و غنی هم فقط خدا است. فقیر در همه شؤونش فقیر است. بنابراین درخواست باید در همه شؤون زندگی انسان باشد.
در همین رابطه به چند روایت توجه کنید که درخواست انسان از خدا اگر باید در همه شؤون باشد دلیلش فقر ذاتی انسان است. از ساحت مقدس حضرت رسول گرامی است که فرمودهاند: «لِيَسْأَلْ أَحَدُكُمْ رَبَّهُ حَاجَتَهُ كُلَّهَا حَتَّى يَسْأَلَهُ شِسْعَ نَعْلِهِ إِذَا انْقَطَعَ» یعنی: باید هر انسانی حاجتش را از پروردگارش بخواهد؛ حتی اگر بند کفشش هم پاره شد باید از خدا بخواهد. ما در آنجایی که به نظرمان شؤون زندگی، ناچیز است میگوییم خودمان حل میکنیم و آنجایی که از دستمان خارج است دعا میکنیم؛ در حالی که پیامبرمان میفرماید در همه شؤون. چون انسان، فقر ذاتی دارد و فقر ذاتی باید غنای ذاتی پناه ببرد.
حضرت حق به جناب موسی علیه السلام الهام کرد: «يَا مُوسَى! سَلْنِي كُلَّمَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ حَتَّى عَلَفَ شَاتِكَ وَ مِلْحَ عَجِينِكَ» یعنی: هر آنچه را که به آن احتیاج داری از من بخواه حتی علوفه گوسفند و نمک خمیر نان را.
از ساحت مقدس پیامبر اکرم است: «سَلُوا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَدَا لَكُمْ مِنْ حَوَائِجِكُمْ حَتَّى شِسْعَ النَّعْلِ فَإِنَّهُ إِنْ لَمْ يُيَسِّرْهُ لَمْ يَتَيَسَّرْ» یعنی: هر حاجتی را از خدا بخواهید، حتی بند کفشتان را. زیرا اگر خدا امری را آسان نکند آسان نخواهد شد. فکر میکنید بند کفش چیزی نیست؛ ولی همان را هم اگر خدا نخواهد به ما نمیرسد.
فرمایش امام صادق علیه السلام است: «عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ» یعنی: بر شما لازم است که درخواست کنید. چون درخواست، به ظهوررساننده همان آیه است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ». دعا کردن، عمل به قرآن است. حضرت میفرماید: «فَإِنَّكُمْ لَا تَقَرَّبُونَ إِلَى اللَّهِ بِمِثْلِهِ» یعنی: یکی از فوائد دعا این است که هیچ کس از شما به خدا نزدیک نمیشود مگر با دعا. راحتترین راه نزدیک شدن به خدا دعا است؛ چون فقر مطلق را به غنی مطلق نزدیک میکند. سپس میفرماید: «وَ لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا فَإِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَارِ» یعنی: فکر نکنید خودتان میتوانید حوائج کوچکتان را حل کنید. هنگامی که خدا را میخوانید دعاهای کوچکتان را رها نکنید و نگویید اینکه چیزی نیست و خودمان حل میکنید. هرگز رها نکنید؛ چون همان کسی که میخواهد بزرگها را حل کند، همان شخص کوچکها را نیز حل میکند.
حضرت سجاد به خداوند عرض کردند: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي». وفور نیت، یکی از آن سه معنایی را که گفتیم دارد. یکی، کمال نیت بود و یکی دوام نیت خیر بود و یکی هم عاری بودن نیت از شائبه بود یعنی همان خلوص نیت و عاری بودن از شرک و ریا و نفاق. سپس بیان مبارک امام این است: «وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي» یعنی: و یقین من را به آنچه که نزد تو است ـ که به قرینه بند قبلی، لطف است ـ صحیح بگردان.
برای صحت یقین دو معنا گفتیم. یکی خروج از جهل مرکب بود. انبیاء گفتهاند ما هر کاری توانستیم بکنیم مگر خارج کردن مردم از جهل. بزرگترین مشکل مردم، جهل مرکب و پندارِ دانایی است. در مردم ایران، تبلور بیشتری دارد. در جاهای دیگر، جهلشان را قبول دارند. به خاطر همین هم هست که پیشرفت میکنند. وقتی انسان بگوید نمیدانم بین یاد گرفتن و یاد نگرفتن میماند. معمولاً هم مردم از کمال خوششان میآید و دانایی را کمال میدانند و میروند و یاد میگیرند. ولی وقتی کسی نداند و نداند که نداند، نمیرود یاد بگیرد. چه چیزی را یاد بگیرد؟ فکر میکند میداند. عدهای میگویند ما از بچگی در جلسات بودهایم، پس چرا تغییر پیدا نمیکنیم؟ این چه مکانیزمی است؟ پس چرا به سلمان فارسی نمی-رسی؟ سلمان فارسی هشت سال پیامبر را درک کرد و «مِنَّا أهلَ البَیتَ» شد.
حضرت سجاد به حضرت حق عرض میکند: «وَفِّرْ بِلُطْفِكَ». یعنی دعایشان را به لطف که یکی از اسماء الحسنای حضرت حق است مقرون کردند. در سوره مبارکه اعراف آیه 180 به ما دستور میدهد که اگر میخواهید خدا را بخوانید باید با اسماء الحسنی بخوانید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها». در قرآن آمده است: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» یعنی: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در سوره اعراف هم فرمود اگر خواستید خدا را بخوانید، به آن اسماء الحسنی بخوانید. حضرت ختمیمرتبت فرموده است: «إنَّ لِلَّهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً مَنْ دَعَا اللَّهَ بِهَا اسْتَجَابَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ» یعنی: خداوند نود و نه اسم از اسماء الحسنی دارد، نه اینکه نود و نه اسم دارد. اسامی خداوند به ذات اقدسش بر میگردد. ذات اقدسش بی نهایت است. بنابراین اسامی او هم بی نهایت است. اما اسماء الحسنای او محدودیت دارد. سپس پیامبر میفرماید: کسی که خدا را به آن اسامی بخواند، اجابت میشود. کسی هم که این اسمها را احصاء داشته باشد به بهشت میرود. بعد پیامبر به آیه شریفه استشهاد میکنند: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها». وجود نازنین حضرت زین العابدین به لطف خدا درخواست کردند که یکی از اسماء الحسنایی است که در روایات آمده است.
تیمناً و تبرکاً و برای برآورده شدن حوائج، من یک بار این اسامی را از رو میخوانم. پدرم این نود و نه اسم را در یک کاغذ نوشته بودند و هر سحر، این اسماء را میخواندند. یک زمانی آنها را چاپ کرده بودند و مردمانی که با پدرم مأنوس بودند آنها را داشتند. میفرمودند: هم داشتنش برکت دارد و هم نگاه کردنش و هم ترنم این اسامی. اسماء الحسنایی که در روایات آمده است سه روایت دارد. من در بحثهای خداشناسی، هر سه روایت را بیان کردهام؛ ولی نسخه مشهور همین است که الان از رو میخوانم.
وجود نازنین پیامبر فرمودند: إنَّ لِلَّهِ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اسْماً مِائَةً إِلَّا وَاحِداً مَنْ أَحْصَاهَا وَ دَعَا بِهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ یعنی: برای خداوند نود و نه اسم از اسماء الحسنی هست؛ پیامبر برای اینکه نود و نه قطعی بشود میفرمایند: از صد، یکی کمتر. کسی که این اسامی را احصاء بکند وارد بهشت میشود. اینکه احصاء به چه معنایی است در جای خودش باید مطرح شود. سپس حضرت رسول گرامی این نسخه از اسماء را به ما عنایت میکنند: «اللَّهُ الإلهُ الْواحِدُ الْأَحَدُ الصَّمَدُ الْأَوَّلُ الْآخِرُ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْقَدِيرُ الْقاهِرُ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى الْبَاقِي الْبَدِيعُ الْبارِئُ الْأَكْرَمُ الظَّاهِرُ الْباطِنُ الْحَيُّ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ الْحَلِيمُ الْحَفِيظُ الْحَقُّ الْحَسِيبُ الْحَمِيدُ الْحَفِيُّ الرَّبُّ الرَّحمنُ الرَّحیمُ الذَّارِئُ الرَّازِقُ الرَّقِيبُ الرَّءُوفُ الدَّانِي السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ السَّيِّدُ السُّبُّوحُ الشَّهِيدُ الصَّادِقُ الصَّانِعُ الطَّاهِرُ الْعَدْلُ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ الْغَنِيُّ الْغِيَاثُ الْفَاطِرُ الْفَرْدُ الْفَتَّاحُ الْفَالِقُ القَدِیمُ الْمَلِكُ القُدُّوسُ الْقَوِيُّ الْقَرِيبُ الْقَيُّومُ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ قَاضِي الْحَاجَاتِ الْمَجِيدُ الْمَوْلَى الْمَنَّانُ الْمُحِيطُ الْمُبِينُ الْمُقِيتُ المُصَوِّرُ الْكَرِيمُ الْكَبِيرُ الْكَافِي كَاشِفُ الضُّرِّ الْوَتْرُ النُّورُ الْوَهَّابُ النَّاصِرُ الْوَاسِعُ الْوَدُودُ الْهَادِي الْوَفِيُّ الْوَكِيلُ الْوَارِثُ الْبَرُّ الْبَاعِثُ التَّوَّابُ الْجَلِيلُ الْجَوَادُ الْخَبِيرُ الْخَالِقُ خَيْرُ النَّاصِرِينَ الدَّيَّانُ الشَّكُورُ الْعَظِيمُ اللَّطِیفُ الشَّافِي».
در اسم لطیف، دو ویژگی وجود دارد:
ویژگی اول: بیان مفسرین به استناد قرآن و روایات در تفسیر اسم لطیف این است: وقتی خداوند را به صفت لطیف توصیف میکنند از این جهت است که به حواس مادی قابل ادراک نیست در عین اینکه تمام مادیات را ادراک دارد. از صفحه ادراک بشر خارج است ولی همه چیز تحت ادراک حضرت حق هست. در سوره مبارکه انعام آیه 103 میفرماید: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ» یعنی: چشمها او را درک نمیکند ولی او چشمها را درک میکند. چون او لطیف است. غیر محسوس بودن، یکی از خصوصیت‌های حضرت حق است.
ویژگی دوم: در تفسیر دیگر، معنای لطیف را به این شکل گفتهاند: لطیف، آن حقیقتی است که به بندگان نیکی میکند؛ منتها از جایی که آنها نمیدانند. اگر بذل و بخشش حضرت حق از مسیری باشد که تو هم رفتهای به این میگویند رحمت. ولی اگر از آن راهی باشد که به ذهن تو هم نمیرسد می-گویند از باب لطف حضرت حق است. در سوره مبارکه شوری آیه 19 میفرماید: «اللَّهُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ» یعنی: او نسبت به بندگانش لطیف است. هر کسی را که بخواهد رزق و روزی میدهد. پس لطیف، آن موجودی است که بذل دارد، منتها از آن جهتی که شما نمیدانید. رحیم هم موجودی است که بذل دارد؛ ولی رحمت و لطف خدا با هم این تفاوت را دارد که آن بذلی که از ناحیه لطف باشد رحمت خاص است. لذا اگر کسی با ذکر یا لطیف به عددی که دارد مأنوس باشد، هم برای ادای قرض مناسب است و هم شهود و مکاشفه؛ چون رحمت خاص است. اینکه به ما روزی میدهد رحمت است؛ اما اینکه قرض تو را ادا میکند رحمت خاص است. بنابراین اگر رحمت خاص خدا را خواستید نمیتوانید به رحمت عام او التجا پیدا کنید.
در دو جلسه گذشته من یک نکتهای را بیان کردم و آن اینکه حق ندارید از اجابت دعا مأیوس شوید؛ ولی باید سه چیز را رعایت کنید. نکته اولی که باید رعایت شود این است که باید بلد باشید دعا کنید. نکته دوم این است که حضرت صادق علیه السلام فرموده است دعا کردن، آداب دارد. یعنی آداب دعا را رعایت کن و آن گاه منتظر اجابت باش. سومین چیزی که باید رعایت شود این است که موانع اجابت دعا در کار نباشد. یکی از رفقا و سایرین مکرراً به من گفتند موانع را بیان کنید. چرا فقط موانع را میگویم؟ چون محتوای دعا را خودتان باید بدانید که چیست. من که نمیتوانم القاء کنم چه چیزی را از خدا بخواهید. هر چه دلتان میخواهد بخواهید؛ ولی درست بخواهید.
«سُئِلَ النَّبِیُّ: مَا لَنَا نَدعُو اللهَ فَلَا یَستَجیبُ لَنَا وَ قَالَ اللهُ تَعَالَی: ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ؟ فَأَجَابَ وَ قَالَ: إِنَّ قُلُوبَکُم مَاتَت بِعَشرَةِ أَشیَاءَ» یعنی: از وجود نازنین پیامبر سؤال کردند: چرا ما خدا را میخوانیم ولی خدا دعای ما را مستجاب نمیکند در حالی که خداوند علی اعلا فرموده است من را بخوانید تا شما را استجابت کنم. پیامبر فرمودند: قلبهای شما به واسطه ده ویژگی از بین رفته است.
منظور از قلب، این ماهیچه صنوبری نیست. در مرتبه حقیقیِ انسان، یک چیزی وجود دارد به نام قلب که منشأ ارتباط انسان با خدا است. به همان قلب گفتهاند «اَلقَلبُ حَرَمُ اللهِ». این قلب، عوامل شکوفایی دارد که باید به تعالی برسد. یک سری موانع دارد. باید آن موانع را از بین ببریم تا وقتی گفتیم یا الله، خداوند تجلی و نگاه کند. ما یا الله را میگوییم؛ ولی این قلب به قدری زنگار دارد که باعث میشود ما نتوانیم تجلی و اشراق حضرت حق را درک کنیم. پیامبر میفرماید این عضو از بین رفته است. ما هم نماز میخوانیم ولی مانند طوطی است. نمیفهمیم چه میگوییم. چون قلب ما با خدا مرتبط نیست. مشکل ما این است. وگرنه عبادت به کثرت، انسان را بنده خدا نمیکند.
سپس پیامبر آن ده ویژگی را بیان میفرماید:
1. «أَنَّکُم عَرَفْتُمُ اللَّهَ فَلَمْ تُؤَدُّوا طَاعَتَهُ» یعنی: خدا را شناختید ولی او را اطاعت نکردید.
2. «الثَّانِي أَنَّکُم قَرَأْتُمْ القُرآنَ فَلَمْ تَعْمَلُوا بِهِ» یعنی: قرآن خواندید ولی به آن عمل نکردید.
3. «الثَّالِثُ إِدَّعَیتُم مُحَبَّةً لِرَسُولِه وَ أَبغَضتُم أَولَادَهُ» یعنی: ادعای محبت پیامبر را دارید ولی نسبت به اولاد او بغض دارید.
4. «الرَّابِعُ إِدَّعَیتُم عَدَاوَةَ الشَّيْطَانِ وَ وَافَقْتُمُوهُ» یعنی: ادعای دشمنی با شیطان را دارید؛ ولی در مسیر زندگیتان با او رفیق هستید.
5. «وَ الْخَامِسُ إِدَّعَیتُم مُحَبَّةَ الْجَنَّةِ فَلَمْ تَعْمَلُوا لَهَا» یعنی: همه شما ادعا میکنید که بهشت را دوست دارید؛ ولی برای رفتن به بهشت عمل نمیکنید. بدون عمل هم کسی را به بهشت نمیبرند.
6. «وَ السَّادِسُ إِدَّعَیتُم مَخَافَةَ النَّارِ وَ رَمَیتُم أَبدَانَکُم فِیهَا» یعنی: شما ادعا میکنید که از جهنم می-ترسید؛ ولی سبک زندگیتان منتهی به جهنم است.
7. «وَ السَّابِعُ إِشتَغَلتُم بِعُیُوبِ النَّاسِ عَن عُیُوبِ أَنفُسِکُم» یعنی: شما به واسطه پرداختن به عیبهای مردم از عیبهای خودتان باز ماندهاید. چراغ قوه را در زندگی مردم گرفتهاید؛ ولی یک کبریت برای خودتان نگرفتهاید.
8. «وَ الثَّامِنُ إِدَّعِیتُم بُغضَ الدُّنیَا وَ جَمَعتُموهَا» یعنی: ادعای بغض دنیا را دارید؛ ولی برای یک سانتی-متر مربع از آن، میلیونها لیتر خون میریزید.
9. «وَ التَّاسِعُ أَقرَرتُم بِالمُوتِ فَلَم تَستَعِدّوا لَه» یعنی: میگویید مرگ حق است ولی آماده مردن نیستید. پیامبر فرموده است من وقتی چشمم را به هم میزنم نمیدانم میتوانم بازش کنم یا نه.
10. «وَ العَاشِرَةُ دَفَنتُم مَوتَاکُم فَلَم تَعتَبِرُوا بِهِم» یعنی: امواتتان را دفن میکنید؛ ولی هیچ عبرتی از آن نمی‌گیرید. همیشه میگویید مرگ برای همسایه است.
این ده مانع باعث میشود که دعا مستجاب نشود. فکر میکردید استجابت دعا کار آسانی است؛ ولی دیدید که کار آسانی نیست. ده سال طول میکشد تا این ده مورد را از بین ببرید. ولی وقتی از بین برود و یک یا الله بگویید اگر بخواهید کوهها را جا به جا کنید میتوانید. اگر بگویی نمیشود یعنی در قدرت خدا شک کردهای. اگر در قدرت خدا شک کنید یعنی کافر هستید. دست شخصی در جنگ قطع شد. دستش را نزد حضرت امیر برد. حضرت دستش را کنار کتفش گذاشتند و دعا خواندند و چسبید. از حضرت پرسید: چه خواندید؟ فرمود: سوره حمد. گفت: واقعاً حمد این کار را میکند؟ دستش جدا شد. فرمود: حبیبم فرموده است اگر کسی سوره حمد را بر مرده خواند و مرده زنده شد تردید نکند.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده