فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه 07

موضوع : اهمیت عقیده در زندگی انسان
تاریخ انتشار : 01 دی 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

از نظر متکلمین بزرگ شیعه مانند جناب مفید و سید مرتضی، شناخت، اصل ایمان است. حقیقت ایمان، همان شناخت است.
این مسأله به دو دلیل رد می‌شود، زیرا مواردی وجود دارد که شناخت هست؛ ولی ایمان نیست.
1. مسأله شیطان است. وقتی شیطان در آیه 12 سوره اعراف به حضرت حق عرض میکند: "مرا از آتش آفريده‌اى و انسان را از گِل" این یعنی شیطان، الله را به خالقیت قبول دارد. پس معرفت و شناخت دارد. خداوند در مورد او در سوره صاد آیه 74 میفرماید: " و از کافران بود" او ایمان نداشت. در کفرش، استمرار هم داشت. بنابراین شناخت هست؛ ولی ایمان نیست. این به این معنا است که شناخت، تشکیل-دهنده ایمان است، نه تمام آن.
2. داستان فرعون است. در سوره یونس آیات 90 و 91 می فرماید: " (سرانجام) بنی اسرائیل را از دریا [رود عظیم نیل‌] عبور دادیم؛ و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم (امّا به او خطاب شد:) الآن؟!! در حالی که قبلاً عصیان کردی، و از مفسدان بودی!" این مطلب، پاسخ به یکی از دو چیز است:
1. فرعون از روی تزویر ایمان آورد که ایمان تزویری به درد نمیخورد.
2. فرعون در حالت غرق فهمید که همه چیز به دست خدا است. با تمام شوکت و سلطنت و عظمتش نمیتواند کاری بکند. این شناخت را پیدا کرد. ولی حضرت حق، این شناخت را به عنوان ایمان قبول نکرد.
مرحله دوم فرآیند ایمان، این است که باید آن معرفتی را که در اثر شناخت به دست آوردیم، تبدیل به عقیده شود. حضرت سید الشهداء در کربلا فرمودند: زندگی بر مبنای عقیده است.
عقیده چیست؟ در اصطلاح وقتی میگویند عقیده، منظور آن معرفت و شناختی است که با جان و درون انسان پیوند خورده باشد. یعنی انسان از درون، آن معرفت را پذیرفته باشد، نه در فضای ذهن انسان. انسان در تمام دوران زندگی‌اش معلوماتی دارد. اما همه آن معلومات، عقاید نیستند. ما به عنوان یک مرکز نگهداری، آنها را داریم. اما برخی از آن معارف با جان ما پیوند خورده است. به آن چیزی که پیوند خورده است میگویند عقیده.
اهمیت عقیده در زندگی انسان:
1. ریشه همه جهتگیری انسان در زندگیش، عقیده او است. چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی. قرآن کریم نیز همین معنا را تأیید میکند. در سوره مبارکه اسراء آیه 84 میفرماید: ؛ " هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می‌کند" هر کسی بر آن واقعیت درونیش عمل میکند. واقعیت هر انسانی، همان عقایدش است که یا گرایش ماتریالیستی دارد و یا یک باور معادپذیری دارد که زندگیش بر اساس همان شکل میگیرد. واقعیت و باطن هر کسی را عقیده او میسازد.
2. آنچه که شاکله و هیئت باطنی و واقعی انسان را میسازد، عقاید و باورهای او است. اگر عقاید انسان صحیح باشد و باورهای مطابق با واقع داشته باشد، زندگی او در مسیر صحیح است و اگر عقاید او نادرست باشد زندگی او در بیراهه است.
3. صحت عمل کاملاً به صحت عقیده بستگی دارد. اگر کسی در زندگی از نظر عقیدتی و اعتقادی، سالم نباشد آنچه را که حق است یا انکار میکند و یا از ابتدا مخالفت میکند.
4. عقیده در سرنوشت و زندگی انسان به حدی اثرگذار است که موجب جهتگیری انسان است. پیامبر در میان اصحابشان نشسته بودند. اصحابی که مثلاً جنگها را دیده بودند و میدیدند که برای پیشبرد اهداف و رسالت حضرت ختمیمرتبت، راهی جز جهاد نیست. پیامبر در بین این لشگر، فرمودند ؛ "هیچ عملی نزد خداوند، محبوبتر و برای بندگان در دنیا و آخرت، نجاتبخشتر از یاد خدا نیست". اصحاب تعجب کردند. یکی از آنها با تعجب پرسید: "حتی جنگ در راه خدا هم به این اهمیت نیست؟" حضرت. فرمودند: " اگر یاد خدا نبود اصلاً من امر به جهاد نمی‌شدم". جهاد، یک عمل است.
آن حقیقتی که جهت این جهاد را مشخص میکند عقیده به یاد و ذکر خدا است. یعنی پیغمبر می‌فرماید: اولاً جهاد فی نفسه مطلوبیت ندارد. ثانیاً کشورگشایی هم مطلوبیت ندارد. چون مطلوبیت ندارد پیغمبر در طول بیست و سه سال رسالتشان کشورگشایی نکرده است. یک سانتیمتر هم در طول این مدت به جغرافیای اسلام اضافه نکردند. چون جنگ، محبوبیت ذاتی ندارد و کشورگشایی جزء اهداف پیغمبر نیست. هر جایی جهاد میکند که فی سبیل الله باشد. فی سبیل الله یعنی اینکه اقامه یاد و ذکر خدا در آن باشد. زیربنای تمام رفتارهای پیامبر همین عقیده پیامبر است.
عقیده، اساس جهتگیریهای رفتار انسانی است. بنابراین هر کسی را با عقیده و فکرش تحلیل می-کنند. اگر عقیده انسان بر مبنای آخرت باشد تمام جهتگیریهای انسان، اخروی خواهد بود. اگر عقیده انسان، دنیایی باشد تمام جهتگیریهای انسان، دنیایی خواهد بود.
سؤال مهم این است: ما چگونه میتوانیم یک معرفت را به یک عقیده تبدیل کنیم؟
راه اول برای اینکه یک معرفت به عقیده تبدیل شود این است که باید دید برای آن معرفتی که ایجاد شده است، دلیل اقامه شده است یا بر اساس تقلید است.
معرفتی که برای دلیل و استدلال اقامه شده است را باید بررسی کرد. باید دید که ارزش آن دلیل چقدر است. بعضی از ادلهای که بر معارف اقامه میشود: وهم است که زیر پنجاه درصد است. شک است که پنجاه درصد است. ظن است که بین پنجاه تا نود و نه درصد است. یقین و جزم است که صد در صد است. پس یک مسأله، این است که دلیل اقامه شود و یا اقامه نشود؛ یعنی تقلید باشد. مسأله دیگر این است که چه نوع دلیلی اقامه میشود. گاهی یک مسألهای دلیلش وهم یا شک یا ظن است که در مقابل هر یک از اینها، چند درصد احتمال بطلان و خلاف وجود دارد. گاهی یک دلیل صد در صدی اقامه می-شود در مقابل آن، هیچ احتمال خلافی نمیماند. معرفتی که دلیل صد در صدی بر آن اقامه شده باشد، تبدیل به عقیده میشود.
قرآن کریم این معنا را تأیید فرموده است. در سوره مبارکه اسراء آیه شریفه 36 فرموده است: " از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند." یعنی: هرگز آنچه را که صد در صد از آن اطلاع ندارید، پیروی نکنید. خدا میگوید از چه چیزی پیروی کنید. همه معارف ما باید طوری باشد که اگر بر آن دلیل میآوریم دلیلش جزمی باشد. باید دلیلش قطعی باشد. خداوند در سوره یونس آیه شریف 36 میفرماید: " و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهای بی‌اساس)، پیروی نمی‌کنند؛ (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌سازد (و به حق نمی‌رساند)!" این ظن و گمان، یک اسم کلی است برای هر دلیلی که زیر صد در صد باشد. یعنی هم شک را شامل میشود و هم وهم را.
اگر بخواهیم دلیل بیاوریم باید دلیلمان صد در صدی باشد. اگر دلیل صد در صدی آوردیم که احتمال خلاف در آن وجود نداشته باشد، آن گاه معرفت تبدیل به عقیده میشود. پس یکی از راههای تبدیل معرفت به عقیده، این است که ما با استدلال قطعی جلو برویم، نه با استدلال ظنی.
گاهی اوقات، ادله ما، ادله تقلیدی هستند. ادله تقلیدی میتوانند معتبر باشند؛ ولی هر تقلیدی، معتبر نیست. گاهی تقلید کورکورانه و تعصبی است که در سوره مبارکه مائده آیه شریفه 104 ذکر شده است: " و هنگامی که به آنها گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده، و به سوی پیامبر بیایید!»، می‌گویند: «آنچه از پدران خود یافته‌ایم، ما را بس است!»؛ آیا اگر پدران آنها چیزی نمی‌دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروی می‌کنند)؟!"
تقلید کورکورانه و تقلید تعصبی، معنا ندارد. تعصب یعنی اوج پیروی از یک عقیده بدون رعایت حق و بدون رعایت عدالت. حضرت امیر المؤمنین، امام المتعصبین را معرفی میکند. در خطبه قاصعه می-فرماید: " پيشواى متعصّب ‏ها و سر سلسله متكبّران كه اساس عصبيّت را بنا نهاد، ابلیس است."
در عین حال به ما گفتهاند که از یک عده تقلید کنید. در سوره مبارکه نحل آیه شریفه 43 فرموده است: "از آگاهان بپرسید!" آنها هستند که میدانند. یعنی تقلید به کلی مردود و مذموم نیست. اما اینکه تقلید، تقلید تعصبی و کورکورانه و آباء و اجدادی باشد از نظر فرهنگ قرآن، باطل است. بنابراین یک سری از دانشهای ما، تقلید‌های آباء و اجدادی است. برای همین تبدیل به عقیده نمیشود. یک سری از دانش-های ما، دانشهای تقلیدی از اهل ذکر است. تقلید یعنی رجوع جاهل به عالم و متخصص و این، یک اصلی عقلائی است. اگر قرآن هم نگفته باشد عقل همین را میگوید.
یکی دیگر از راههای تبدیل دانش و معرفت به عقیده، استفاده کردن از ظرفیتهای درونی بشر است. خداوند به انسان، یک ظرفیتهایی را داده است مثل عقل و قلب و فطرت و نفس. در بیرون هم یک ظرفیت‌هایی را ایجاد کرده است مانند انبیاء سلام الله علیهم اجمعین. میفرماید: از ظرفیتهای درونیتان استفاده کنید. یکی از آن ظرفیتهای درونی، عقل است که اصلاً وجه تفاوت انسان از سایر گونههای جانوری همین بحث عقل است. عقل، منشأ اندیشه و فکرورزی است. یکی از راههایی که انسان به وسیله آن میتواند معرفت را تبدیل به عقیده کند، استفاده از عقل است. خداوند، نام کسانی که از عقل استفاده نمیکنند را جنبنده گذاشته است. حتی نامش را انسان نمیگذارد. در سوره مبارکه انفال آیه شریفه 22 میفرماید: "بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی‌کنند" یعنی چنین جنبندهای از نظر من آدم و انسان نیست.
پس مرحله اول ایمان، این است که باید برویم و یاد بگیریم؛ در مرحله بعد باید این دانش تبدیل به عقیده شده باشد که یا از روی استدلال است و یا با تقلید از عالم است و یا با استفاده از ظرفیتهای درونی است که عقل نام دارد.
اگر کسی عقیده داشت، باز هم در مقام عقیده، صاحب ایمان نیست؛ بلکه باید به سومین مرحله وارد شود. که بحث تسلیم است. اگر نسبت به چیزی که به آن عقیده داشت و نسبت به آن تسلیم باشید و حالت انقیاد و خضوع داشته باشد، ایمان دارد. اصلاً ایمان، همین مرحله سوم است. ایمان؛ انقیاد و تسلیم محض در برابر آن عقیده را ایمان میگویند.

 





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده